کتاب مقدس, اول سموئیل , فصل 16. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10283&pid=12&tid=1&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد قديم / اول سموئیل

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

اول سموئیل اول سموئیل دوم پادشاهان

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24

1 و چون داود از سر کوه اندکی گذشته بود، اینک صیبا، خادم مفیبوشت، با یک جفت الاغ آراسته که دویست قرص نان و صد قرص کشمش و صد قرص انجیر و یک مشک شراب بر آنها بود، به استقبال وی آمد.

2 و پادشاه به صیبا گفت: «از این چیزها چه مقصود داری؟» صیبا گفت: «الاغها به جهت سوار شدن اهل خانه پادشاه، و نان و انجیر برای خوراک خادمان، و شراب به جهت نوشیدن خسته شدگان در بیابان است.»

3 پادشاه گفت: «اما پسر آقایت کجا است؟» صیبا به پادشاه عرض کرد: «اینک در اورشلیم مانده است، زیرا فکر می کند که امروز خاندان اسرائیل سلطنت پدر مرا به من رد خواهند کرد.»

4 پادشاه به صیبا گفت: «اینک کل مایملک مفیبوشت از مال توست.» پس صیبا گفت: «اظهار بندگی می نمایم ای آقایم پادشاه. تمنا اینکه در نظر تو التفات یابم.»

5 و چون داود پادشاه به بحوریم رسید، اینک شخصی از قبیله خاندان شاؤل مسمی به شمعی بن جیرا از آنجا بیرون آمد و چون می آمد، دشنام می داد.

6 و به داود و به جمیع خادمان داود پادشاه سنگها می انداخت، و تمامی قوم و جمیع شجاعان به طرف راست و چپ او بودند.

7 و شمعی دشنام داده، چنین می گفت: «دور شو، دور شو، ای مرد خون ریز و ای مرد بلیعال!

8 خداوند تمامی خون خاندان شاؤل را که در جایش سلطنت نمودی بر تو رد کرده، و خداوند سلطنت را به دست پسر تو ابشالوم، تسلیم نموده است؛ و اینک چونکه مردی خونریز هستی ، به شرارت خود گرفتار شده ای.»

9 و ابیشای ابن صرویه به پادشاه گفت که «چرا این سگ مرده، آقایم پادشاه را دشنام دهد؟ مستدعی آنکه بروم و سرش را از تن جدا کنم.»

10 پادشاه گفت: «ای پسران صرویه مرا با شما چه کار است؟ بگذارید که دشنام دهد، زیرا خداوند او را گفته است که داود را دشنام بده. پس کیست که بگوید چرا این کار را می کنی ؟»

11 و داود به ابیشای و به تمامی خادمان خود گفت: «اینک پسر من که از صلب من بیرون آمد، قصد جان من دارد؛ پس حال چند مرتبه زیاده این بنیامینی؟ پس او را بگذارید که دشنام دهد زیرا خداوند او را امر فرموده است.».

12 شاید خداوند بر مصیبت من نگاه کند و خداوند به عوض دشنامی که او امروز به من می دهد، به من جزای نیکو دهد.»

13 پس داود و مردانش راه خود را پیش گرفتند. و اما شمعی در برابر ایشان به جانب کوه می رفت و چون می رفت، دشنام داده، سنگها به سوی او می انداخت و خاک به هوا می پاشید.

اول سموئیل   16:13 - Shimei Curses David
Shimei Curses David
14 و پادشاه با تمامی قومی که همراهش بودند، خسته شده، آمدند و در آنجا استراحت کردند.

15 و اما ابشالوم و تمامی گروه مردان اسرائیل به اورشلیم آمدند، و اخیتوفل همراهش بود.

16 و چون حوشای ارکی ، دوست داود، نزد ابشالوم رسید، حوشای به ابشالوم گفت: «پادشاه زنده بماند! پادشاه زنده بماند!»

17 و ابشالوم به حوشای گفت: «آیا مهربانی تو با دوست خود این است؟ چرا با دوست خود نرفتی ؟»

18 و حوشای به ابشالوم گفت: «نی ، بلکه هرکس را که خداوند و این قوم و جمیع مردان اسرائیل برگزیده باشند، بنده او خواهم بود و نزد او خواهم ماند.

19 و ثانیا که را می باید خدمت نمایم؟ آیا نه نزد پسر او؟ پس چنانکه به حضور پدر تو خدمت نموده ام، به همان طور در حضور تو خواهم بود.»

20 و ابشالوم به اخیتوفل گفت: «شما مشورت کنید که چه بکنیم.»

21 و اخیتوفل به ابشالوم گفت که «نزد متعه های پدر خود که به جهت نگاهبانی خانه گذاشته است، درآی؛ و چون تمامی اسرائیل بشنوند که نزد پدرت مکروه شده ای، آنگاه دست تمامی همراهانت قوی خواهد شد.»

22 پس خیمه ای بر پشت بام برای ابشالوم برپا کردند و ابشالوم در نظر تمامی بنی اسرائیل نزد متعه های پدرش درآمد.

23 و مشورتی که اخیتوفل در آن روزها می داد، مثل آن بود که کسی از کلام خدا سؤال کند. و هر مشورتی که اخیتوفل هم به داود و هم به ابشالوم می داد، چنین می بود.

<< ← Prev Top Next → >>