کتاب مقدس, مرقس , فصل 1. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10958&pid=43&tid=2&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد جديد / مرقس

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

متّی مرقس لوقا

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16

1 ابتدای انجیل عیسی مسیح پسر خدا.

2 چنانکه در اشعیا نبی مکتوب است، «اینک رسول خود را پیش روی تو می فرستم تا راه تو را پیش تو مهیا سازد.

3 صدای ندا کننده ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طرق او را راست نمایید.»

4 یحیی تعمید دهنده در بیابان ظاهر شد و بجهت آمرزش گناهان به تعمید توبه موعظه می نمود.

5 و تمامی مرز و بوم یهودیه و جمیع سکنه اورشلیم نزد وی بیرون شدند و به گناهان خود معترف گردیده، در رود اردن از او تعمید می یافتند.

6 و یحیی را لباس از پشم شتر و کمربند چرمی بر کمر می بود و خوراک وی از ملخ و عسل بری.

7 و موعظه می کرد و می گفت که «بعد از من کسی تواناتر از من می آید که لایق آن نیستم که خم شده، دوال نعلین او را باز کنم.

8 من شما را به آب تعمید دادم. لیکن او شما را به روح القدس تعمید خواهد داد.»

9 و واقع شد در آن ایام که عیسی از ناصره جلیل آمده در اردن از یحیی تعمید یافت.

10 و چون از آب برآمد، در ساعت آسمان را شکافته دید و روح را که مانند کبوتری بروی نازل می شود.

11 و آوازی از آسمان در رسید که «تو پسر حبیب من هستی که از تو خشنودم.»

12 پس بی درنگ روح وی را به بیابان می برد.

13 و مدت چهل روز در صحرا بود و شیطان او را تجربه می کرد و با وحوش بسر می برد و فرشتگان او را پرستاری می نمودند.

14 و بعد از گرفتاری یحیی ، عیسی به جلیل آمده، به بشارت ملکوت خدا موعظه کرده،

15 می گفت: «وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است. پس توبه کنید و به انجیل ایمان بیاورید.»

16 و چون به کناره دریای جلیل می گشت، شمعون و برادرش اندریاس را دید که دامی در دریا می اندازند زیرا که صیاد بودند.

17 عیسی ایشان را گفت: «از عقب من آیید که شما را صیاد مردم گردانم.»

18 بی تامل دامهای خود را گذارده، از پی او روانه شدند.

19 و از آنجا قدری پیشتر رفته ، یعقوب بن زبدی و برادرش یوحنا را دید که در کشتی دامهای خود را اصلاح می کنند.

20 در حال ایشان را دعوت نمود. پس پدر خود زبدی را با مزدوران در کشتی گذارده، از عقب وی روانه شدند.

21 و چون وارد کفرناحوم شدند، بی تامل در روز سبت به کنیسه درآمده، به تعلیم دادن شروع کرد،

22 به قسمی که از تعلیم وی حیران شدند، زیرا که ایشان را مقتدرانه تعلیم می داد نه مانند کاتبان.

23 و در کنیسه ایشان شخصی بود که روح پلید داشت. ناگاه صیحه زده،

24 گفت: «ای عیسی ناصری ما را با تو چه کار است؟ آیا برای هلاک کردن ما آمدی؟ تو را می شناسم کیستی ، ای قدوس خدا!»

25 عیسی به وی نهیب داده، گفت: «خاموش شو و از او درآی!»

26 در ساعت آن روح خبیث او را مصروع نمود و به آواز بلند صدا زده، از او بیرون آمد.

27 و همه متعجب شدند، بحدی که از همدیگر سؤال کرده، گفتند: «این چیست و این چه تعلیم تازه است که ارواح پلید را نیز با قدرت امر می کند و اطاعتش می نمایند؟»

28 و اسم او فورا در تمامی مرز و بوم جلیل شهرت یافت.

29 و از کنیسه بیرون آمده، فورا با یعقوب و یوحنا به خانه شمعون و اندریاس درآمدند.

30 و مادر زن شمعون تب کرده، خوابیده بود. در ساعت وی را از حالت او خبر دادند.

31 پس نزدیک شده، دست او را گرفته، برخیزانیدش که همان وقت تب از او زایل شد و به خدمتگزاری ایشان مشغول گشت.

32 شامگاه چون آفتاب به مغرب شد، جمیع مریضان و مجانین را پیش او آوردند.

33 و تمام شهر بر در خانه ازدحام نمودند.

34 و بسا کسانی را که به انواع امراض مبتلا بودند، شفا داد و دیوهای بسیاری بیرون کرده، نگذارد که دیوها حرف زنند زیرا که او را شناختند.

35 بامدادان قبل از صبح برخاسته ، بیرون رفت و به ویرانه ای رسیده، در آنجا به دعا مشغول شد.

36 و شمعون و رفقایش در پی او شتافتند.

37 چون او را دریافتند، گفتند: «همه تو را می طلبند.»

38 بدیشان گفت: «به دهات مجاور هم برویم تا در آنها نیز موعظه کنم، زیرا که بجهت این کار بیرون آمدم.»

39 پس در تمام جلیل در کنایس ایشان وعظ می نمود و دیوها را اخراج می کرد.

40 و ابرصی پیش وی آمده، استدعا کرد و زانو زده، بدو گفت: «اگر بخواهی ، می توانی مرا طاهر سازی!»

41 عیسی ترحم نموده، دست خود را دراز کرد و او را لمس نموده، گفت: «می خواهم. طاهر شو!»

42 و چون سخن گفت، فی الفور برص از او زایل شده، پاک گشت.

43 و او را قدغن کرد و فورا مرخص فرموده،

44 گفت: «زنهار کسی را خبر مده، بلکه رفته خود را به کاهن بنما و آنچه موسی فرموده، بجهت تطهیر خود بگذران تا برای ایشان شهادتی بشود.»

45 لیکن او بیرون رفته ، به موعظه نمودن و شهرت دادن این امر شروع کرد، بقسمی که بعد از آن او نتوانست آشکارا به شهر درآید بلکه در ویرانه های بیرون بسر می برد و مردم از همه اطراف نزد وی می آمدند.

<< Prev Top Next → >>